زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
من آن صیدم كه بین دام این بیگانه افتادم من آن شمعم كه در این بزم بیپروانه افتادم من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا كن به كنج این قفس پربسته و بیدانه افتادم دلِ شب از پی مركب پیاده میدویدم من به یـاد عـمّۀ جان داده در ویـرانه افتادم مرا بزم شراب آوردهاى؟ شرمى كُن از زهرا به یادِ عـمّهها در مجـلس بیگـانه افـتادم چو دیدم این همه زیور به روى تاج و تخت تو به یاد گـوش مجـروح گـلِ دُردانه افتادم به من در حالت مستی جسارت میكنى یادِ لب بى آب و چوبِ زادۀ مرجـانه افتادم اِمامه از سرم انداختى مویم پریشان شد به یاد گـیـسوان درهـم و بیشـانه افتادم |